سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

دوس دارم امشب شعر بخونم

دوست دارم امشب واسه یکی شعر بخونم

ولی واسه کی

اصلا کی هست که حوصله ی شنیدن این شعرایی که من دوست دارم و داشته باشه

افسانه تلخ


نه امیدی که بر آن خوش کنم دل

نه پیغامی نه پیک آشنائی

نه در چشمی نگاه فتنه سازی

نه آهنگ پر از موج صدائی


ز شهر نور و عشق و درد و ظلمت

سحرگاهی زنی دامن کشان رفت

پریشان مرغ ره گم کرده ای بود

که زار و خسته سوی آشیان رفت


کجا کس در قفایش اشک غم ریخت

کجا کس با زبانش آشنا بود

ندانستند این بیگانه مردم

که بانگ او طنین ناله ها بود


به او جز از هوس چیزی نگفتند

در او جز جلوه ظاهر ندیدند

به هر جا رفت در گوشش سرودند

که زن را بهر عشرت آفریدند